مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
اى نـفـس صبحـدم! دعاى که دارى؟ بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟ عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟ مژده چه آوردى و بـراى که دارى؟ تا بفـشانـیم جان، تو را به خوش آمد مـاه ربـیـع است و نـوبـهـار کـرامت مـاه شـکـوفـایـى کـمـال و شـهـامـت در تن هـسـتى دمـیـد، روح سـلامت از بــرکـات طـلــوع، روز امــامـت بـاز گـشــودنـد بـاب لـطـف مــجــدّد صبح دلان صبح صادق است ببیـنید باغ بهـشت از شـقـایق است بـبـیـنـید جـلـوهٔ ربالـمـشـارق است بـبـیـنـیـد روز تـجـلّاى خـالـق اسـت بـبـیـنـیـد وز رخ زیباى جـعـفـر بن محـمـد... نـــور ولایـت دمــیــده از نــظــر او چـشـمـهٔ کـوثـر رهـیـن چـشم تـر او بـاقـر دریـاى عـلـم و دیـن، پــدر او هــم پــدر او امــام و هــم پــســر او نـور دل حـیـدر است و وارث احـمد نهضت عـلمى که آن امـام به پا کرد کارى چـون خـون سـیـد الشـهدا کرد از سر اسـلام دست فـتـنـه جـدا کـرد آنچه رسالت به عهـده داشت ادا کرد شاهد حُـسن ازل نـشـسـت به مـسـنـد گر همه عـالـم قـلـم به دست بـرآرنـد تا بـه قـیـامـت مـدیـح او، بـنـگـارنـد یک ز هزاران فـضیـلـتـش نشـمارند آن که به شاگردیاش چهار هـزارند جمله به فـقه و کلام و فلـسـفه، ارشد ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان عــالــم و آگــاه در مــعــارف قــرآن مؤمن طاق و هـشـام و جـابـر حـیّان زادهٔ مـسلم، دگر مفـضّل و صـفـوان کان همه بودند چون زُراره سـرآمـد من که به لـب، نغـمـهٔ ثـنـاى تو دارم هر چه که دارم من از عطاى تو دارم دسـت بـه زنـجــیـرهٔ ولاى تــو دارم پاى بـه زنـجـیـرم و هـواى تـو دارم دست برون آور و بگـیـر مـرا یَـد... |